وقتی به گفتمان حاکم بر نیروهای مدعی مبارزه با فاشیزم حاکم بر ایران نگاه می‌کنیم، بجز مقاومت ایران که در قالب شورای ملی مقاومت تجسم پیدا کرده و از ۴۲ سال پیش به شکل وقفه ناپذیر بر مبارزه قهر آمیز پا می فشرد، بقیه جریانات مدعی مبارزه،«خشونت پرهیز» شده‌اند! کمی شگفت انگیز نیست؟! این در حالی است که چیزی که در اردوگاه دشمن دیده می شود بجز خشونت کور و اعدام بلاوقفه نیست.
سوال اینجاست که چرا؟ چرا جریانات مدعی مبارزه با فاشیزم وحشی به تئوری خشونت پرهیزی روی آوردند؟ رابطه بین تعداد اعدامها  و تعداد کلمات خشونت پرهیزی که در گفتمان این جریانات تکرار می شود چیست؟
در نوشته یکی از سران  همین طیف در باره میزان خشونت اعمال شده توسط ولایت فقیه آمده است؛«منابع رسمی آمار اعدام‌های بعد از انقلاب تا سال ۱۳۹۹ را ۴۴۶۰۰ نفر اعلام کرده‌اند. با افزودن آمار شتاب گرفته سه سال اخیر معلوم می‌شود در این ۴۵ سال، بدون ۱۹۰ هزار کشته و ۶۷۲ هزار مجروحان جنگی، نظام اعدام‌درمانی روزانه به طور متوسط جان بیش از سه نفر را با طناب و تیر و تنبیهات تربیتی! گرفته است؛ بیچاره ضحاک که روزانه فقط مغز دو نفر برایش کافی بود‌!»
بگذریم که الان خامنه ای رکورد زده است و هر ۵ساعت یک نفر را اعدام می‌ٰکند.
جالب اینجاست که هرچه تئوری خشونت پرهیزی بیشتر باد زده می شود و برجسته تر می شود میزان خشونت و قهر اعمال شده توسط حکومت افزایش می یابد.
اعدام زیر علم خشونت پرهیزی
در روزهای قیام ۱۴۰۱ همه یادشان هست که وقتی خیابان پر از فریاد خشم و انتقام بود، وقتی حکومت خنجر سرنگونی را زیر گلوی خود احساس می ‌کرد، میزان اعدام‌ها در ایران به شدت کاهش پیدا کرده بود. حکومت مجال و فرصت و جرات دست زدن به خشونت عریان را نداشت اما به محض اینکه تحت تاثیر خطوط انحرافی و اپوزیسیون نماهایی که یک باره مثل قارچ از زمین سبز شدند، قیام دچار رکود شد، خامنه ای بلافاصله جراثقالهای اعدامش را برپا کرد و  شهید محسن شکاری اولین جوان قیامی بود که  درموج اخیر قیام سربدار شد.
بعد از آن بود که یک بار دیگر مسیر خامنه ای برای اعدام‌های بیشتر باز شد و می دانیم که تنها در ماه اردیبهشت ۱۲۳زندانی بی گناه را به چوبه اعدام سپرد و در خراد ماه که هنوز در نیمه راه آن هستیم تاکنون نزدیک به ۴۰ نفر را به چوبه دار سپرد.
بنابراین یک رابطه معنادار و مستقیم بین تعداد آعدامها و پروپاگاندای ضد خشونت  وجود دارد. این شعار که در ذات خود اهل برانداری و سرنگونی نیست، الان بجد پایند قیام و مقاومت سازمان یافته شده است. تئورپردازان ضدخشونت می‌خواهند به جامعه این طور القا کنند که اگر از طرف مردم و مقاومت خشونت رخ داد بهانه بدست رژیم می دهد  که بیشتر سرکوب کند. گویی که الان رژیم کم کشتار می کند، یا کم اعدام می کند.
به این ترتیب  این تئوری در عمل در خدمت اعدام و کشتار قرار می گیرد. خامنه ای و دستگاه سرکوب او سودبرندگان اصلی این تئوری هستند که یک چرخه معیوب اعدام از طرف حکومت  و عدم خشونت از طرف مردم و نیروی انقلابی را توجیه می کند.
اما مردم ما به تجربه دریافته‌اند که دستگاه ولایت فقیه تنها با قهر انقلابی ونبرد رهایی بخش فرزندان این خلق سرنگون خواهد شد. مردم  کوچه و بازار به ضرورت مبارزه انقلابی و قهرآمیز با شعار: می کشم می‌کشم آنکه برادرم کشت و وای به روزی که مسلح شویم پاسخ دادند. بنابر این چرخه معیوب اعدام و عدم خشونت دیگر امکان بقا ندارد.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید