بخوان ای همسفر با من، ترانه زیبا و دلنشینی است که به عنوان سرود شهادت مبارزان راه آزادی از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران برگزیده شده است. این ترانه حاصل یک عمر کار هنری علیرضا شوریده است. بخاطر آن، در بعد از انقلاب ضدسلطنتی، تا پایان عمر خود را به سکوت بسر کرد.
زندگینامه خواننده بخوان ای همسفر
علیرضا شوریده در سال ۱۳۲۰ در شهر انزلی بدنیا آمد. از همان کودکی صدای خوشی داشت. با ذوق سرشاری که از او بروز مینمود، مورد استقبال دوستان و اطرافیانش قرار گرفت. علیرضا تحصیلات ابتدایی خود در انزلی به پایان رساند. و خانوادهاش در سال ۱۳۳۴ به تهران مهاجرت کردند. دوران دبیرستان خود را در تهران گذراند. بدلیل صدای خوش و ذوق هنریش، به تشویق دوستان، در مسابقات امور تربیتی دبیرستان شرکت کرد و مقام اول را بدست آورد.
راه یافتن به رادیو ایران
چنین موفقیتی موجب آن گردید که علیرضا مصممتر در مسیر شناخت موسیقی و آوازخوانی وارد عرصه هنری گردد. درسال ۱۳۴۴ نزد استاد کریمی که از بزرگان موسیقی ایران است شتافت. و در محضر او آواز ایرانی را فراگرفت. وی توانست نزد استاد کریمی، موسیقی اصیل ایرانی را با ردیفها و گوشههای آن به خوبی آموخته و به آن مسلط گردد. بعد از آنکه به نزد استاد اسماعیل مهرتاش شتافت، توانست چنان مهارتی در عرصه موسیقی اصیل ایرانی از خود نشان دهد. همین شکفتگی و بلوغ، موجب راه یافتنش به رادیو ایران در سال ۱۳۵۴ گردید.
همکاری با ارکستر گلها و گروه عشاق
علیرضا شوریده در همکاری با ارکستر گلها در رادیو ایران که به رهبری فرهاد فخرالدینی اجرا میشد، توانست ۱۰برنامه را اجرا و ضبط نماید. اجراهای موفق و مورد پسند او موجب شد که گروه عشاق نیز از او دعوت به همکاری کند.
علیرضا دعوت هنری گروه عشاق را پذیرف و با «عبدالله ملتپرست» که سرپرستی این گروه را به عهده داشت، همکاری شایستهای را به عمل آورد. نوار «اشک وارش» حاصل کار علیرضا شوریده در این دوران کار هنریش بود. وی در سال ۱۳۵۶ مورد توجه ارکستر پایور قرار گرفت. از او دعوت به همکاری بهعمل آمد.
تلفیق هنر موسیقی با درد و آلام مردم
میتوان این دوره از کار هنری علیرضا را اوج کارهای هنری او برشمرد. زیرا او توانسته بود با تلفیقی از هنر موسیقی، با دردها و آلام مردم سرزمینش، خلق جدیدی را عرضه کند که مبین عمق دیدگاه انسانی و ارزشهای متعالی او بود. ترانه «بخوان ای همسفر با من» از ترانهها مشهور هنرمند ارزشمند کشورمان علیرضا شوریده است که برهرچه نیستی و نامردمی است شورید. با مبارزان میهن پیوندی عمیق برقرار ساخت. مهر مادران دلسوختهای را که جگر گوشهای را در مسیر مبارزات میهنی از دست داده بودند، در دل بیفروخت و صدای آنان گردید.
در شبهای سنگین دل اختناق و دیکتاتوری، برای مرگ اهریمن از سینه فریادی برکشید و خواند: «در این شبهای سنگین دل، برآر از سینه فریادی/ برای مرگ اهریمن، «بخوان ای همسفر با من».
کلام آتشین شلیک بسوی اهریمن
هرچند که شاعر شوریده هیچگاه به کسوت یک مبارز چریکی و یک نیروی سیاسی در نیامد، اما با قویترین کلام، بیپرده و تردید با کلام آتشین شعرش، بسوی اهریمن شلیک کرده، آوای پیروزی سر میداد و بشارت دهنده صبح روشن فردا بود.
وی با فریادی از عمق وجودش خواند: به صبح روشن فردا، که برخیزد زخون ما / بخوان آواز پیروزی ، هم آوای مسلسلها/ به هرکوی و به هر برزن، «بخوان ای همسفر با من».
هم چنانکه مبارزات چریکی مبارزان راه آزادی در عرصه پیکار علیه دیکتاتوری شاه برقرار بود. علیرضا نیز در کسوت هنری خود آنرا دنبال مینمود. وی با اعتقادی عمیق به پیروزی جبهه خلق و در شبهای سیاه میهن، با مبارزان راه آزادی، جان خود را به کف گرفت. همراه آنان شد و کینه عمیق خود را به نمایش گذاشت و راه عبور از این دوران صعب و تاریک را نوید داد و ندا سر داد که: «بخوان کین سینه شد خونین/ زبار کینه شد سنگین/ شبی دیوار ظلمت را/ کنم با خون خود رنگین/ مترس از دشنه و دشمن/ «بخوان ای همسفر با من».
فریاد علیه دیکتاتور
رو در روی دیکتاتور خونریز فریاد کشید که: «در راه رهایی میهن، زمستان رفتنی است. این راه طولانی به پایان رسیده و بهاران آزادی فرا خواهد رسید». سپس ناقوس عزم ملی را به صدا در آورده و با آوایی مصمم فریاد کشید: «شب هجرت رسید آخر/ به توفانها به ساحلها/ جرس فریاد میدارد/ که بربندید محمل ها/ به عزمی همچنان آهن»، « بخوان ای همسفر با من».
ترانه سرود «بخوان ای همسفر با من»، در اوج مبارزات میهنی چنان قوی و پرطنین سروده شده که از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران، به عنوان «سرود شهادت» برگزیده شد. و در هنگامه بخاک افتادن هرشهیدی، بر مزارش خوانده شد. و موجب مسرت و تجدید عهدی آرمانی برای ادامه راه، تا آزادی تام و تمام مردم و ملت ایران گردید.
فاصله گرفتن از دیکتاتور جدید
علیرضا شوریده که جان و روانش را وقف آزادی میهن و سرنگونی دیکتاتوری نموده بود. پس از انقلاب ضدسلطنتی، با مشاهده آنچه که کفتاران بر سر کبوتر آزادی آوردهاند. حاضر به همکاری با ارگانهای ضد مردمی و آخوندی حکومت نگردید. دیکتاتوری جدید آخوندی که بر موج خون مبارزان میهن سوار شده و میمونوار بر کرسیهای ریاست جسته بودند، او را از هرگونه کار هنری کنار گذاشته و حتی تحت فشار قرار دادند.
هرچند که علیرضا تا پایان عمر به سکوت بسر برد. اما فریاد او با سرود «همسفر» بلندتر از هر زمانی بگوش مشتاقان راه آزادی رسید. و همچنان خاموشی ناپذیر ادامه دارد. زیرا علیرضا با این سرود، با بلندترین فریادها، برهرچه دیکتاتوری و مرامهای نامردمی بود شورید و نشانداد که شوریده بر هرچه جهل و ستم و استثمار است. نشان داد که: «چو شیران وقت غریدن، به هنگامه بهخون خفتن»، از جان و دل آوای رهایی برآورده و اینچنین جاودانه شد.
سکوت تا چشم بستن از جهان هستی
علیرضای شوریده تا سال ۱۳۷۹، برای ۲۱سال استخوان در گلو خاموش ماند. و خار درچشم نظارهگر ظلم و بیداد اهریمنان جدیدی گردید که سد راه آزادی و بهروزی مردمش گردیدهاند. اما با اعتقادی راسخ و عزمی چون آهن بر مرزبندی انقلابی و انسانی خود با نظام حاکم پای فشرد. تا اینکه در روز ۱۸آذرسال ۱۳۷۹ بر اثر سکته مغزی، در بیمارستان ایران، واقع در تهران دیده از جهان فرو بست.
پیکر پاک او را به زادگاهش منتقل کردند و در بندر انزلی بخاک سپردند. اما مزار جاودان او سینه پردرد همه مبارزان و آزادیخواهان است. و همواره با او فریاد میدارند که: « برای مرگ اهریمن، بخوای ای همسفر با من» بخوان ای…