«خدا در آسمان نیست، بلکه در این فرد بیخانمان و ستم کشیدهیی است که دارد با تو حرف میزند. … تو که در حال خواندن این مطلب هستی و من که در حال گفتن این حرف هستم، درخشش خدا در ما منعکس میشود، آنگاه که برای فراهم کردن یک زندگی بهتر و شرافتمندانهتر برای این پایینترینها تلاش کنیم…».
پنجمین کودک از یک خانواده سرشناس، در سال 1912 در حالی به دنیا آمد که نامش را « هانری گروئس» نهادند، اما او ترجیح داد با نام دیگری قلبها را فتح کند. آرمان او بهوضوح از میان سؤال و پاسخی ژرف، چنین تعبیر شد:
«چیست آنچه که قلب انسانها را تسخیر میکند؟ چیست آنچه که مبنای ساختن وجود قهرمانان میشود؟ و چیست آنچه که یاد انسان را حتی بعد از مرگ او تا جاودان در دلها زنده نگهمیدارد» ؟
و او پاسخ داد: «تلاش برای عشق ورزیدن».
و هنگامی که گزارشگر کانال دو تلویزیون فرانسه از او پرسید: «دوست داری چه چیزی روی سنگ مزارت نوشته شود»، گفت: بنویسید «تلاش کرد عشق بورزد».
با همین انگیزه و آرمان بود که در 18سالگی زندگی راحت خود را رها کرد و در پی روح ناآرام و شورشی خود، ابتدا به کلیسا و سپس به صفوف رزمندگان مقاومت پیوست و به زندگی مخفی روی آورد. آنگاه یک نام مستعار برای خود برگزید: «آبه پیر».
(۱۹۱۲-۲۰۰۷)
در سحرگاه روزی که ساعت بیمارستان «والدوگراس» 4 و 25دقیقه را نشان میداد، قلب یک انساندوست بزرگ، از حرکت باز ایستاد. اما میراثش در عشق ورزیدن، تا هر آنگاه که تیکتاک ادامه داشته باشد، فاتح و سلطان قلبها خواهد بود.
دوشنبه 22ژانویه 2007 (2بهمن 85) آبه پیر، قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، کشیش برجسته و بنیانگذار جنبش امائوس درگذشت. او، که همواره این دعا را یادآوری میکرد که: «مرگ یک دیدار به تأخیر افتاده با یک دوست است»، عاقبت به دیدار دوست و معشوق ابدی خود شتافت. اگر چه این جدایی برای دوستان زمینیاش دردآور بود.
تشییع جنازهٴ آبهپیر در کلیسای نتردام پاریس، ادای احترام یک ملت برای «آبه » خودش بود. حرکتی بینظیر که به ندرت در فرانسه رخ میدهد. حرکتی در شأن انسانی فوقالعاده. در ردیف اول جمعیت، فقرای تحت پوشش بنیاد خیریه آبهپیر حضور داشتند. آبه میخواست آنها در صفوف اول باشند و نه اینکه به صفوف عقب فرستاده شوند. آنها آنجا بودند، در کنار او. یک مراسم ساده، همانطور که خودش میخواست. روی تابوتش، عصای او و مدال افتخار صلیب بزرگ لژیون دنور، بالاترین نشان افتخار رسمی فرانسه، یاد مهربانیها و کمکهای انساندوستانهاش را در خاطرهها زنده میکرد.
آبه پیر در 5اوت1912 در یک خانوداه مرفه با پیشهٴ بازرگانی ابریشم، در لیون فرانسه بهدنیا آمد. در 18سالگی به کلیسا پیوست و از همان جوانی به خیرخواهی و انساندوستی شناخته شد.
در 27سالگی به مقام کشیشی رسید و این همزمان بود با شروع جنگ جهانی دوم. با آغاز جنگ و اشغال فرانسه توسط قوای هیتلر، فعالانه در مقاومت ضدفاشیستی شرکت کرد و از 1942 به زندگی مخفی روی آورد. او با درست کردن شناسنامههای جعلی برای پناهندگان و رزمندگان مقاومت، به آنان یاری میرساند. وقتی در 1943 توسط قوای نازی دستگیر شد، موفق به فرار گردید. سپس به الجزایر رفت تا در آن جا با ژنرال دوگل، رهبر مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، دیدار کند.
آبه پیر در پایان جنگ جهانی دوم بهعنوان نماینده مجلس انتخاب شد، اما در سال 1951 از این سمت استعفا داد و تا پایان عمر، زندگی خویش را یکسره وقف کمک به بیپناهان نمود.
فعالیتهای او در سال 1949 وارد مرحلهیی تازه شد. او در این سال جنبش امائوس را تأسیس کرد. جاییکه او به ندای درونی خویش پاسخ داد. آنگاه به مدت نیم قرن، بیوقفه و خستگیناپذیر برای کمک به بیخانمانها تلاش کرد. او که 17 بار بهعنوان شخصیت محبوب مردم فرانسه برگزیده شد، با فروتنی و خضوع درخشان و زلال خود میگفت:
« … من کارهیی نبودم. تنها هنرم، شانه خالینکردن از زیر بار مسئولیت بود. مسئولیتهایی را پذیرفتم که معمولاً دیگران یا از برابرشان میگریزند… یا با بیتوجهی آنرا میپذیرند… من هم وظیفهیی را که به دوش دارم، انجام میدهم؛ گاهی خوب و گاهی هم بد؛ آمیزهیی از اشکها و لبخندها…».
آبه پیر، که زندگی را آزادی برای عشق ورزیدن میدید، همواره میگفت:
… یقین به آزادی، علتی جز این ندارد که ما شایستگی این را پیدا کنیم تا عشق را با عشق پاسخ دهیم. زیبایی خیرهکننده آزادی از این جهت نیست که ما را از چیزی آزاد سازد، بلکه از آن روست که ما را برای چیزی آزاد سازد؛ برای دوستداشتن و دوستداشته شدن».
آبه پیر، که خود یک مبارز عاشق تودههای مردم و یک رزمنده آزادی بود، اعتقاد و یقین خود به عشق و آزادی را اینگونه بیان نمود:
«… اگر بخواهم جانمایه کلام و یقینی را که به آن دست یافتهام، بهکسانی بگویم که مبارزه را در فراسوی نشاندادن چهرهیی مردمیتر از انسان به پیش میبرند، دستاورد و حاصل همه اندیشههایم جز این نخواهد بود که: «زندگی یعنی آموختن عشق». او سپس با گفتن اینکه وقتی کسی دانستههایش را بیان میکند، پیمیبرد که این دانستهها به چند یقین نیز راه بردهاند، یقین خود را اینگونه بسط داد:
من به سه یقین دست یافتهام: اول، وجود ابدی عشق است؛ دوم، کسی ما را دوست دارد؛ سوم، ما آزاد هستیم. کاش میتوانستم این سه یقین را به دیگران نیز انتقال دهم…».
آبهپیر انتخاب کرده بود همهٴ ثروتهای دنیا را ترک کند تا بتواند خود را وقف ثروت واقعی انسانها، یعنی قلبشان کند. او این داراییها را از زیر خرابههای زندگی برمیداشت و در زیر آفتاب عشق و باران حاصلخیز، رشدشان میداد. در همین مسیر بود که با مقاومت ایران آشنا شد و به آن دل بست:
«… من بیش از 12سال است که با اعضای مقاومت ایران رفت و آمد دارم و نمیتوانم دوستیام نسبت به آنها را پنهان کنم. آنها زنان و مردانی هستند که شجاعانه برای ارزشهایی که انگیزهٴ هر عضو مقاومت و هر دموکراتی در جهان است، مبارزه میکنند». (قسمتی از نامه آبهپیر بهریاست اتحادیه اروپا)
رئیس امائوس لیبرته و از همراهان بسیار نزدیک آبه پیر در مورد پیوند عمیق او با مقاومت میگوید:
«… ما آن شب با هم مراسم نماز را به جا آوردیم. او یک مسیحی بود مثل من ولی نگرشی فراجهانی داشت. بهعنوان مثال یکی از زیباترین نشانههای همدلی او با مقاومت ایران اتفاقاً در این بود که او همیشه نان مقدس را، که ارزشمندترین چیز برای مسیحیان است، در جعبهای قرار میداد که پرزیدنت مریم رجوی به او هدیه کرده بود و مریم در نزد او سمبل مبارزه برای حقوقبشر بود. (از خاطرات ژاگ لوگ رئیس بنیاد امائوس).