ارديبهشت 15, 1403

برگ‌های بی‌خزان ـ اکبر کاظمی

in جنبش دادخواهی

by Super User

من اکبر کاظمی هستم مدت ۷‌سال در زندانهای لاهیجان، قزلحصار و اوین بودم که بیشترین…
شهریور 25, 1401

تصویب طرح شورای ملی مقاومت درباره رابطه دولت با دین و مذهب

جدایی دین و دولت نوعی نگرش سیاسی است که بر مبنای آن دین و حکومت…
شهریور 25, 1401

سالروز درگذشت حاج خلیل رضایی گرامی باد

in یاد یاران خاموش

by Super User

سالروز درگذشت حاج خلیل رضایی گرامی باد. حاج خلیل رضایی از جمله مردان بزرگی در…
شهریور 21, 1401

دیدگاه‌ها - درباره زنان نیروی تغییر

https://vimeo.com/348863476
شهریور 21, 1401

گواهی تاریخی آقای منتظری در مورد شکنجه و اعدام در زندانها-اعدام دختران…

in جنبش دادخواهی

by Super User

گواهی تاریخی آقای منتظری در مورد شکنجه و اعدام در زندانها-اعدام دختران ۱۳ساله گواهی تاریخی…
شهریور 21, 1401

سپاه پاسداران سپاه جنگ و جنایت - قسمت دوم - #انحلال_سپاه_پاسداران

https://vimeo.com/335484029در این برنامه ارگانی را زیر ذره بین میبریم ،که بصورت بسیار استثنایی ، بیسابقه…
شهریور 21, 1401

سپاه پاسداران سپاه جنگ و جنایت - قسمت اول - #انجلال_سپاه_پاسداران

https://vimeo.com/334444173سپاه پاسداران در تمامیت خودش به عنوان یک گروه تروریستی در لیست سیاه وزارت خارجه…
شهریور 19, 1401

۵ مرداد۶۷ سرآغاز قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سراسر کشور

in جنبش دادخواهی

by Super User

۵ مرداد۶۷ سرآغاز قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی در ۳۳ سال پیش، خمینی دستور قتل‌عامی گسترده…
شهریور 19, 1401

سریال فرازها ـ قسمت چهارم ـ وحدت نیروها

https://vimeo.com/748254829
شهریور 08, 1401

عفو بین‌الملل؛ ناپدیدسازی قهری؛ رنج و آزار روانی ادامه‌دار - اشاره به…

in جنبش دادخواهی

by Super User

عفو بین‌الملل در روز جهانی قربانیان ناپدیدسازی قهری سه‌شنبه ۸ شهریور نوشت: قربانیان «ناپدیدسازی قهری»…

روزی که هادی رفت خیلی‌ها رویشان کم بود.
خیلی ارزشها هم سرجایش بود. خیلی چیزها هم حرمت داشت. از کلمات گرفته تا حرف زدن، و ادعا کردن.
همه چیز سرجایش بود. به‌سادگی می‌توانستی بین آدم‌ها تفاوت‌هایشان را ببینی. خوب می‌توانستی بفهمی به کی باید احترام بگذاری؛ به کی نباید احترام بگذاری. یا حداقل برایش ارزشی قائل نباشی.
بله! روزی که هادی رفت یک جهان مخدوش نشده وجود داشت. هیچ ادعایی از دهانی خودبه‌خود بیرون نمی‌آمد روی خیلی‌ها هم کم بود. حتی خود من.
حتی در امر کتاب خواندن، این که چه کتابی می‌خوانی فرق می‌کرد. حتی هر کسی بسیار محتاطانه نوع کتابی که می‌خواند را مشخص می‌کرد.
آنقدر همه چیز سرجایش بود که با دیدن نوع لباس پوشیدن و آرایش موهای یک فرد می‌توانستی مسیر زندگی‌اش را دست‌کم تا زمانی که اتفاق مهمی در زندگی‌اش نیفتاده حدس بزنی و پی به انتخاب او برای زندگی‌اش ببری.
آن روزها روزهایی بود که وقتی می‌خواستی توی خیابان راه بروی یا با کسی به جایی بروی باید اول خوب خوب پاسخهایی برای خود و همراهت مشخص می‌کردی: داریم می‌رویم بازار. کدام بازار؟ مثلاً خیابان بوذرجمهری. کنار توپخانه. می‌خواهید چکار کنید. می‌خواهیم یک کت و شلوار ارزان بخریم. از کجا می‌آیید؟ از کتابخانه مرکزی دانشگاه!. بین راه با هم چه حرف‌هایی می‌زدید؟ داشتیم راجع به خاطرات دبیرستان حرف می‌زدیم. دقیقاً کدام خاطره؟ آن تصادفی که یک روز کردیم و پای یک بچه زیر تایر ماشینمان رفت.
بله! روزهایی که هادی رفت اینگونه روزهایی بود. بنابراین همه در دلشان به نام هادی که رفت احترام بسیار گذاشتند. یعنی از قبل هم حس احترام داشتند. اما بعد از رفتنش دیگر خیلی بیشتر شد. چرا که او رفت.
آخر رفتن داشتیم تا رفتن. همه بچه‌های دانشکده تابستانها یا عیدها به شهر و دیدن شهرهای دیدنی و یا تفریح یا برای کار یا برای تحقیق تز پزشکی‌شان می‌رفتند. اما این رفتنها کجا؟ و آن رفتن هادی کجا؟
رفتن هادی را حتی نمی‌توانستی از کسی بپرسی. یا به کسی بگویی. فقط سکوت‌های نگاه‌های معنی دار این رفتن را تلفظ می‌کردند.
و چون این نوع رفتن از آن نوع رفتنهای ارج و قرب دار بود و قیمت بسیاری داشت، خیلی‌ها اصلاً از آن حرف هم نمی‌زدند. و اگر کسی که از «کجا رفتن» هادی خبری نداشت و از دوستش می‌پرسید که راستی فلانی کجاست؟، چرا نیست؟ مخاطبش از ترس هول می‌کرد. و زود از جمع جدا می‌شد تا در جایی که از هادی صحبت شده چیزی نشنیده و نگفته باشد.
آخر آن روز که هادی رفت، رفتن، کاری بود کارستان، و خیلی‌ها از کارستان خوششان نمی‌آمد. نه این که آن را کار بدی بدانند، بلکه چون قیمتش بالا بود دوست نداشتند یک روز ناچار بشوند بروند. بعضی هم دوست داشتند که روزی بتوانند بروند اما بین این علاقه‌ تا روزی که واقعاً بروند آنقدر فاصله می‌دیدند که خودشان هم بعید می‌دانستند که آنروز برسد.
بعضی‌ها هم از همین که می‌دانند که هادی رفته ابراز افتخار می‌کردند....
آخر آن روزها هر چیز سرجایش بود. مثل امروز نبود که هر حرفی از هر دهانی، بدون هیچ ترسی یا حیایی در می‌آید. مثل امروز نبود که کلمات از دهانهای لوده مثل علف زیادی جویده شده و کف کرده از دهان گوسفند یا گاو بیرون می‌ریزند و روی زمین می افتند و لگدمال می‌شوند.
آن روزها نشستن توی یک کتابخانه، یک مسجد، و صحبت کردن راجع به یک آیه از قرآن در کنار دوستی، یا شرکت در مجلسی که چند آدم به آن رفت و آمد داشتند، هم بوی جان ارزشمند انسان و بوی شریف بودن داشت، هم احتمال شناخته شدن و بعد احضار شدن به مراکز امنیتی و بعد و بعد.....آخر آن روزها که هادی رفته بود از این کتابخانه‌ها و مسجدها و مجلس‌ها کم بود. و هر کسی به هر مسجدی نمی‌رفت. هر کسی پای هر سخنرانی‌ای نمی‌رفت. مسجدها هم با هم تفاوت داشتند. مسجدی بود که رفتن به آن اصلاً خطری نداشت؛ مسجدی یا حرمی هم بود که رفتن به آن حتی جایزه داشت، و خیلی‌ها از رفتن به آن و خم‌شدن جلوی مقامات دولتی و اعلیحضرت‌ها و والاحضرت‌ها پول در می‌آوردند.
شاید همه به هر سینمایی می‌‌رفتند، اما هر کسی دنبال فیلمهایی که در فهرست‌های خطرناک بود نمی‌‌رفت.
بعضی حرفه‌ها هم دو نوع داشتند. مثلاً ترانه سرودن؛ یا معلم یا دبیر بودن. خیلی‌ها دوست داشتند معلم باشند و دانش‌آموزان به آنها احترام قلبی بگذارند، اما کم بودند معلمانی که سر کلاس حرفهایی بزنند که قیمت داشته باشد. چاپخانه‌های بسیاری هم وجود داشت؛ اما راه پله‌های بعضی چاپخانه‌ها بوی هراس می‌داد، زیرا ممکن بود در میان سرو صدای تق تق ماشین‌ها و فیلم و زینکها، ناگهان صدای فریادهایی بلند شود که: همه دستها را بگذارید روی سرتان! و بقیه پاسخ‌ها را شلاقها روی تخت‌ها از شما می‌پرسیدند.
کوتاه کنم من از آن روزها، در خود آن روزها، خیلی خوشم نمی‌آمد. چون راستش خودم خیلی اهل آن هول‌ها و قیمت‌ها نبودم. بنابراین وقتی هادی رفت خوب نگاه می‌کردم ببینم دیگر کی جرأت می‌کند برود. آخر رفتنش رفتن بود!؛ سفری که معلوم نبود برگشتش چه وقت و چگونه است. خوب می‌دیدم بعد از آن که هادی رفت خیلی‌ها دیگر حتی در همان صحبتهای محفلی ما شرکت نمی‌کردند؛ مبادا تنشان به تن ما بخورد که روزی تن ما به هادی خورده!.
حتی بعضی‌ها دیگر به کوهنوردی هم نمی‌آمدند. چون در همان روزها بود که دو تا از بچه‌ها شب به کوه رفتند و دیگر برنگشتند و خبرشان را من شبی از مادر یکی‌شان که به ملاقات رفته بود شنیدم. خوب یادم هست که با چه ترس و لرزی به در خانه‌شان رفتم. اولاً در تاریکی شب رفتم و ده بار پشت سرم را نگاه کردم که کسی تعقیبم نکند. بعد هم که در راهرو منزل با مادر احمد صحبت کردم و مادر گفت احمد گفته به فلانی بگویید «دنبالت هستند»، باز با ترس و لرز و نگاه کردن به کوچه خارج شدم و خدا خدا می‌کردم که کسی مرا نبیند که از خانه احمد بیرون می‌روم.
 می‌بینید چه روزهای بدی بود؟ همه‌اش هول و هراس! حتی مادرم می‌گفت: حرفی توی خانه نزنید! ممکن است یکدفعه مثل آن روز چهار نفر بدون خبر بریزند توی حیاط و شما را ببرند.
مادرم به‌راستی خوب می‌فهمید که چقدر هر چیزی حرمت دارد؛ چون اصلاً نمی‌گذاشت کتابهایی که برای خواندن خواهرهایم به خانه بردم را، بی‌خبر بچه‌هایش جمع کرده بود و همه را زیر چادرش گرفته و برده بود تک به تک در حرم امام رضا لای قرآنها گذاشته بود که مبادا یک‌‌وقت به خانه بریزند و آن کتابها را پیدا کنند! تصور کنید کتاب ماهی سیاه کوچولو یا نوعی از هنر نوعی از اندیشه یا مادر گورکی را لای قرآن حرم امام‌‌رضا گذاشته‌بود.
بله! زمانی که هادی رفت زمانی بود که به قول فروغ «همه می‌ترسند!.... همه می‌ترسند....».
تصدیق می‌کنید که روزهای خیلی بدی بود، اما،... نه! من که آن روزها برایم روزهای تلخی بود، امروز میگویم واقعاً روزگار خوبی بود. جدی می‌گویم! چون هیچ شاعری نمی‌توانست یک کلمه بودار در شعر یا کتابش بنویسد مگر این که صابون خوابیدن در سلولهای سرد و کابلهای سیاهچال را به تن مالیده باشد.
هیچ نویسنده‌ای به خود جرأت نمی‌داد در کتابش حرف مستقیمی از چیزهای معنی‌دار بزند. مگر این که غرق شدن در رود یا سر به نیست شدن در کوه یا ماندن چند سال در زندان را پیشاپیش می‌پذیرفت.
حتی هیچ دانش‌آموزی جرأت نمی‌کرد با دبیری که حرفهایش بو می‌داد در خیابان راه برود تا از او کتابی برای خواندن بگیرد. هیچ خطیبی.... وای داشت فراموشم می‌شد.... هیچ خطیبی، آخوندی، حتی پامنبری‌ای، آیت الله که جای خود داشت، جرأت نمی‌کرد حرفی بزند که قورمه سبزی ظهرش به کامش تلخ شود و سراغش بیایند.
آن روزها یک فامیل خود بنده که روحانی بود گفت در مازندران منبر داشتم، دو تا آقا! آمدند قبل از منبر گفتند آقا چه مباحثی روی منبر دارید؟ فهمیدم که اینها کی هستند. گفتم شما بیایید گوش کنید! اگر من از آسمان هشتم به آسمان هفتم یا ششم آمدم مرا بگیرید! چه رسد که به روی زمین بیایم.
متوجه شدید که آن روز که هادی رفت چه روزهایی بود؟؛ و هادی چه رفتنی کرد؟ من در خیالهای خودم گاه هادی را مجسم می‌کردم؛ در یک خانه مخفی؛ در گوشه‌ای از شهر... با لباسهای یک بنا، کف خانه یک زیلو و چند سطل رنگ یا بیل و کلنگ. در خواب می‌دیدم که هادی روزها با این شکل و قبافه به سبزه میدان یا چهارراه سیروس می‌رود و با یک نفر باقلا فروش صحبت می‌کند که در جعبه زیر باقالی‌ها زیر گونی باقلاسبزها چند کلت گذاشته.
یا تصور می‌کردم قیافه هادی را که کاملاً تغییر کرده، با موهایی که بر عکس شانه کرده و لباسهای خاکی و گاه با یک عینک و کلتی و نارنحکی زیر شکم بند... و اتفاقاً آمده سر راه یک همدوره‌ای اش در دانشکده، بلکه بتواند او را هم به رفتن ترغیب کند؛ یا به او بگوید که به یک نفر دیگر که هنوز نرفته، زیرا هنوز لو نرفته، خبر برساند که هادی زنده است.
ولی بخاطر این چیزها نیست که می‌گویم «آن روزها» که هادی رفت روزهای خوبی بود!. بلکه بخاطر «این روزها» که روزهای بسیار بدی است می‌گویم. جدا میگویم! این روزها واقعاً روزهای بدی است! چون هر دروغی به قول آن شاعر از چاله‌های دهانهایی بیرون می‌آید که بوی آن از هر گندی بدتر است؛ چرا که حرمتها از بین رفته. من فکر می‌کنم بهترین چیز برای فضای سالم یک جامعه همین است که حرمتها سرجایش باشد؛ آنوقت بوی گند، هر روز و هر ساعت از مقاله‌ها یا مصاحبه‌ها با تلویزیونهای دست‌نشانده یا از سایتها یا از شعرها و یا از توئیتها در سطح شهرها نمی‌پیچد.
این روزها همه می‌بینند نعره‌هایی که به فواره چرک می‌ماند از گلوی همان آخوندی در می‌آید که آن روزها وقتی بالای منبر حرف می‌زد از ورود یک پاسبان به مجلس هول کرد و آب در دهانش خشک شد!.
آن روزها آنقدر ارزش‌ها سرجایش بود که کلمه خرابکار واقعاً احترام‌انگیزترین کلمه بین آدمهای فهمیده بود. اما الان، هر کسی که یک قطره خون می‌دید غش می‌کرد، ورد کلامش برچسب تروریست و این چیزهاست. یادم هست آن روزها حتی از یاد خیلی آدمهای خوب و حرمتهای خوب صفا می‌کردم.
یک ساعت که می‌رفتم به مسجدی که یک سخنران درست و حسابی حرف می‌زد و گوشه‌ای می‌نشستم و صوت اذاالشمس کورت عبدالباسط گوش می‌دادم انگار دوماه به نواحی خوش آب و هوا رفته‌ام و لذت برده‌ام. چرا؟ چون حرمت تنفس کرده بودم. اگرچه بوی خطر را هم حس کرده‌بودم اما خودش صفایی داشت. خیلی‌ها هم از این که یک روز پشت سر آدمهایی نماز خوانده‌اند یا روزی اتفاقی با آنها در کوه چند قدم راه رفته اند، یا از بردن نامشان به رمز، برای خودشان آبرو ذخیره می‌کردند ولی امروز به همانها چه اتهام‌ها که نمی‌زنند.
ای کاش روزگار قدیم برگردد!. روزهایی که زشت‌ترین و منفورترین کار اسمش خیانت بود؛ پشت کردن بود؛ ناسپاسی بود؛ پشیمانی و ندامت بود و بدتر از آن مزدوری و همکاری بود. شعری از آن روزها یادم هست که راجع به کسی که مزدور شده بود در ابتدای شعر میگفت: نگاهش کنید... اصلاً تنفر نمی‌گذاشت بقیه شعر را بخوانم.
اما مقایسه کنید با این روزها که یکی می‌رود در معاونت جلاد و شکنجه کرد کتاب می‌نویسد!!!!!! و خودش هم می‌گوید که توی ماشین نشسته و سر چهارراه‌ها دنبال آدمهایی که «رفتند» گشته! و آنها را نشان داده! که بگیرند و بکشند. بعد همین آدم بدون هیچ حیایی می‌نشیند توی تلویزیون جلوی چشم تمام دنیا به آنها که «رفتند» اتهام می زند!. دروغ می‌گوید! برای جانی شناخته شده جهانی لقب شهید بکار می‌برد.... واقعاً چقدر حرمتها ریخته!!؟
یک مصداق دیگر از همان حرمتی که ریخته شده فردی‌ست که یک روزی نفر ادعایی شماره یک فلان گروه چپ انقلابی و نشسته روی نام و خون فلان آدمهای درخشان بوده، حالا با عکس و موی شانه‌زده و کراوات در روزنامه خونریزترین دیکتاتوری مذهبی بدون هیچ شرمی عکسش را میدهد چاپ کنند و مقاله اش با عنوان: انتخابات ۱۴۰۰ نباید بی‌رونق برگزار شود!!!!
واقعا که کار شکستن حرمتها و بی‌شرافتی سیاسی و اخلاقی به کجا رسیده؟
باز هم می‌گویم:
مقایسه کنید این روزها را با آن روزها. کسی که آن روزها انبوهی شعر گفته. سوگندهای مؤکد را در سرودها نوشته. پرحرارت‌ترین شعارها را در باره حرمت‌ها و حصارهای شرافت نوشته همه کتاب‌هایش را هم می‌گذارد کنار دستش یا در سایتش و می‌نشیند صاف رو به مردم کلیپ ضبط می‌کند و درباره انحراف آنها که «رفتند» صحبت می‌کند!!. یا می‌نشیند جلوی یک نفر که خودش و تلویزیونش همه دست‌نشانده است و هر چه او می‌خواهد، می‌گوید و رویش هم می‌گذارد!!. بعد هم خودش را تاریخدان و شاعر و متفکر می‌خواند.... واقعاً چه زلزله‌ای در حرمتها روی داده که همه‌ی ارزشها با ده پانزده ریشتر ریخته و خورد و خاکشیر شده.
به همین علت است که من همیشه روزی که هادی رفت را به یاد می‌آورم و با همان حرمتها صفا میکنم. صفایی که هم به من شرم می‌دهد. هم آموزش می‌دهد هم شرافت.
🙏لطفا به اشتراک بگذارید    
مرداد 12, 1399

جان پری وزیر دولت ایرلند

https://vimeo.com/443882706
مرداد 12, 1399

بسام العموش وزیر توسعه اداری اردن

https://vimeo.com/443875916
مرداد 22, 1402

توییت خانم #مریم_رجوی: زمانی که در فردای پیروزی مردم #ایران، دادگاه خلق…

in توییت مریم رجوی

by Super User

توییت خانم #مریم_رجوی: زمانی که در فردای پیروزی مردم #ایران، دادگاه خلق از آخوندهای حاکم…
آبان 23, 1402

درخواست پلیس اسپانیا از دادگاه ملی: پرونده سوءقصد علیه ویدال کوادراس مانند…

in اخبار

by Super User

https://vimeo.com/884137077 به‌گزارش رسانه‌های اسپانیا، پلیس از دادگاه ملی این کشور خواست که پرونده سوءقصد علیه…
مهر 13, 1402

دکتر شیمیدان ـ مهندس‌های شش کلاسه - #قيام_تا_سرنگونى

in گزارش

by Super User

https://vimeo.com/870309668 پاسدار محمدعلی زلفی‌گل، وزیر علوم رئیسی جلاد  هر سهمیه‌ای نه ولی با برخی از…
آبان 19, 1402

نتانیاهو: آتش‌بس با حماس یعنی تسلیم‌شدن در برابر حماس و پیروزی محور…

in اخبار

by Super User

نتانیاهو پنجشنبه ۱۸آبان در مصاحبه با فاکس نیوز بار دیگر آتش‌بس را رد کرد و…
فروردين 10, 1403

کشته شدن یکی از سرکردگان ارشد حزب‌الله در حومه شهر صور

in اخبار

by Super User

به گزارش اورشلیم پست روز جمعه صبح ۱۰ فروردین هواپیماهای اسراییلی به یک خودرو در…
اسفند 20, 1402

آلخو ویدال کوادراس: «با دستم روی تلفن نوشتم: ایران!»

in مقاله ها

by Super User

همبستگی با مردم و مقاومت ایران برای پیروزی در نبرد تمام‌عیار علیه فاشیسم دینی، جغرافیا،…
فروردين 26, 1400

سخنرانی به‌مناسبت ماه مبارک رمضان در کنفرانس همبستگی عربی- اسلامی با مردم…

مریم رجوی: آخوندهای حاکم بر ایران خصم همه ادیان ابراهیمی و همه مذاهب اسلام هستند…
ارديبهشت 20, 1403

۱۸اردیبهشت سالروز شهادت وارتان سالاخانیان به‌دست دیکتاتوری - وارطان سخن نگفت

وارطان سالاخانیان، مبارز قهرمان ارمنی، فرزند دلیر ایران‌زمین که پس از کودتای ننگین ۲۸مرداد ۱۳۳۲،…
دی 08, 1402

#ایران - اطلاعیه امانوئله پوتزولو عضو کمیسیون خارجی پارلمان ایتالیا درباره #اعدام…

https://vimeo.com/897271812خبرگزاری لاپرس ایتالیا: صبح امروز رژیم آخوندها با به‌دار آویختن سمیرا سبزیان، که حدود ده…
ارديبهشت 14, 1402

خانم #مریم_رجوی: دانشجویان پیشتاز که دوباره سنگر آزادی را برپا کرده‌اند، عهده‌دار…

دانشجویان پیشتاز که دوباره سنگر آزادی را برپا کرده‌اند، عهده‌دار استمرار قیام‌ شده‌اند. دختران و…
مهر 18, 1402

ریشه کنی فقر در ۲هفته... ! - #قيام_تا_سرنگونى

in مقاله ها

by Super User

آخوند رئیسی دارای دکترای قتل‌عام درمانی به‌ویژه درباره زندانیان سیاسی است. او در مدت کوتاهی…
بهمن 20, 1399

شریک دزد و رفیق قافله! - مینا انتظاری

در جریان محاکمه و دادگاه تاریخی دیپلمات تروریست رژیم، یعنی اسدالله اسدی و شرکا! خیلی…
تیر 04, 1401

آموزش برای نسل جوان (قسمت اول) - مسعود رجوی

مسعود رجوی- ۱۴بهمن۱۴۰۰ سیاست «نه شاه، نه شیخ» تکامل تاریخی راهبرد مصدقی موازنهٴ منفی است…
شهریور 25, 1401

۱۶آذر «روز دانشجو» تجلی شعله‌های ماندگار، و رهگشا!

۱۶آذر «روز دانشجو» تجلی شعله‌های ماندگار، و رهگشا!. روز ۱۶آذر «روز دانشجو» با جنبش دانشجویی…
ارديبهشت 22, 1402

توییت کاربران: امروز نه آغاز و نه انجام جهان است - #ایران…

امروز نه آغاز و نه انجام جهان استای بس غم و شادی که پس پرده…
آبان 05, 1401

خانم مریم رجوی: از مهسا امینی تا شهیدان قیام همه گواهان اراده…

خانم مریم رجوی: از مهسا امینی دختر مظلوم کرد، که او را به‌قتل رساندند تا…
آبان 10, 1402

به جای آزادی فلسطین به فکر همین مملکت باشید - #سر_مار_در_تهران_است #انحلال_سپاه_پاسداران…

in گزارش

by Super User

https://vimeo.com/878712156آخوند حائری شیرازی: تویی که داری شعار می‌دهی که من دنبال آرمان آزادی فلسطین هستم…
اسفند 10, 1400

قضات، گزارشگران ویژه، مقامات سابق سازمان ملل، حقوقدانان و شخصیتهای برجستهٔ حقوق‌بشری…

in جنبش دادخواهی

by Super User

گزارشگران ویژه، مقامات سابق سازمان ملل، حقوقدانان و شخصیتهای برجستهٔ حقوق‌بشری خواستار تحقیق سازمان ملل…
دی 11, 1399

العربیه: اسناد دادگاه بلژیک دستگاههای الکترونیکی به‌منظور جمع‌آوری اطلاعات توسط مهرداد عارفانی…

in دادگاه سوئد

by Super User

عارفانی قصد داشت بعد از عملیات به ایران برود به عارفانی دستور داده شده بود…
تیر 01, 1402

اعلامیه مشترک سازمان کارگران انقلابی ایران (راه‌کارگر) حزب کمونیست ایران: حمله به…

in اخبار

by Super User

اعلامیه مشترک سازمان کارگران انقلابی ایران (راه‌کارگر) حزب کمونیست ایران حمله به سازمان مجاهدین، جلوه‌ای…
آذر 04, 1402

در جنگ غزه چه کسی «ضربه فنی» شده؟ گفتگو با بهرام مودت،…

in تحلیل

by Super User

https://youtu.be/adF3K2f_FVU روز گذشته خامنه‌ای در دیدار با تعدادی از ورزشکاران رژیم به نتایج جنگ‌افروزیش در…
فروردين 05, 1401

محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام ۶۷ در سوئد - ۲ فروردین…

in دادگاه سوئد

by Super User

https://vimeo.com/691530344 محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام ۶۷ در سوئد ادای شهادت منوچهر پیوند از…
اسفند 15, 1399

پیام مریم رجوی به کنفرانس در ایتالیا به‌مناسبت روز جهانی زن

نمایندگان پارلمان و سنای ایتالیا! مدافعان برابری و رهایی زنان! روز جهانی زن را به…
آبان 18, 1402

سناتور جکی روزن: رژیم ایران سردمدار حامی تروریسم است #سر_مار_در_تهران_است #انحلال_سپاه_پاسداران #ایران

in اخبار

by Super User

سناتور جکی روزن عضو کمیته نیروهای مسلح سنای آمریکا روز سه‌شنبه ۱۶آبان در پستی در…
آذر 17, 1399

دادگاه بلژیک – آنتورپ؛ محاکمه دیپلمات تروریست رژیم آخوندی، برملا شدن اسناد…

in دادگاه سوئد

by Super User

ارزیابی آژانس فدرال اطلاعات و امنیت بلژیک در باره اسدی دیپلمات تروریست رژیم اسدی یک…
خرداد 16, 1402

حمایت اکثریت پارلمان ایسلند از طرح ۱۰ماده‌یی خانم #مریم_رجوی - #آری_به_جمهوری_دمکراتیک

in اخبار

by Super User

همبستگی اکثریت نمایندگان پارلمان ایسلند با مبارزه مردم ایران علیه رژیمهای شاه و شیخ و…
دی 23, 1402

بیست و هشتمین گلریزان همیاری ـ ابوالقاسم رضایی: سیمای آزادی رو در…

https://vimeo.com/902344544ابوالقاسم رضایی: با سلام به هموطنان عزیزم و کانون‌های قهرمان شورشی و خواهران و برادران…
تیر 20, 1402

کنفرانس جهانی ایران آزاد ـ سیاست آمریکا در قبال ایران - #آری_به_جمهوری_دمکراتیک

in مقاله ها

by Super User

کنفرانس جهانی ایران آزاد ـ سیاست آمریکا در قبال ایران در نخستین روز کنفرانس جهانی…