شهید سید جواد موسوی نکو مردی که همیشه در دل ما زنده است
سیدجواد موسوی هستم. متولد بهمن۱۳۶۱ در اصفهان. قبل از آنکه بدست مزدوران حکومتی شهید شوم، مسئول بهداشت کارخانه « پروفایل سپاهان» بودم.
تک پسر مادرم بودم و با اینکه زندگی راحت و نسبتا مرفه‌ای داشتم اما همیشه در اعتراضات شرکت می‌کردم. آخر من دغدغه‌مند بودم و نمی‌تونستم نسبت به دردی که هم میهنانم تحمل می‌کنند بی تفاوت باشم. من دنبال راهی برای از بین بردن رنج مردمم بودم. من عاشق بودم. عاشق خانواده و بچه‌هام. عاشق دختر زیبا و کوچک ۵ساله‌ام کیانا و پسر قشنگ ۹ساله‌ام کیارش. من فراتر از همه عاشق مردمم بودم و این عشقم به مردم رو در عمل اثبات کردم.
روز ۲۶آبان در چهلم شهید احمد شکراللهی من یه استوری گذاشتم و از همشهریام دعوت کردم که برای مراسم به حسنیه سواردز خوراسگان بیان.
مراسم از ساعت یک تا ۴ تو حسینیه برگزار شد. بعد مراسم همراه با مردم سوگوار پیاده به سمت امامزاده باقر که مزار شهید احمد شکراللهی اونجا بود به راه افتادیم.
نیروهای موتورسوار جنایتکار بسیج خوراسگان حمله ور شدن. اونا وحشیانه  با گاز اشک آور، باتوم و گلوله  مردم رو زدن. جمعیت متفرق شد.
من با دوستام تو یه میوه فروشی پناه گرفتیم. مزدورای بسیجی ناجوانمردانه از فاصله نزدیک و با گلوله جنگی به پا و چشم چپم شلیک کردن.
 من در دم در راه آرمانی که برایش به خیابان آمده بودم جان دادم و شهید شدم.
مزدوران پیکر بی جانم رو با یک پژو پارس بردن کنار کانال آب سمسور رها کردن. وحوش خامنه‌ای درحالی که‌ دوره‌ام کرده بودن، خنده‌های کریهی می کردند که تمامی رذالت و تباهی این حکومت رو به نمایش میذاشت. 
تا روز ۲۹آبان  پیکرم رو به گروگان گرفتن تا پدر و مادرم رو وادار کنن که بگن من بسیجی بودم ولی اونا زیر بار این خواسته کثیف حکومت نرفتند.
در نهایت نزدیک ساعت ۶ صبح ۲۹آبان، خانواده‌ام پیکرم رو گرفتن و میخواستن که تو امامزاده ابوالعباس به خاک بسپارن اما سرکوبگران گفتن باید در امامزاده کلثوم که جای شناخته شده‌ای نیست به خاک سپرده بشم.
قاتلان که می‌خواستن جنایت شون رو پنهان کنند حتی اجازه ندادن که منو تو یه قبر خالی خاک کنن و تو قبری که دو طبقه دیگه‌اش پر بود به خاک سپردن.
تمام هم و غم‌شون رو بکار گرفتن تا نام و یاد منو از ذهن‌ها پاک کنند. حتی اومدن سنگ قبری که مادرم برام گذاشته بود رو هم شکوندند. اما نمی دانند که هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق!
و  مادر قهرمانم چه زیبا بالای عکسم نوشت که:
در طریق مرد بودن همچو کوه درد باش
یا نزن حرفی ز مردی یا حقیقت مرد باش
و ما مردانه ایستاده‌ایم و جنگیدیم.
اینگونه بود که شهید سید جواد موسوی به کاروان شهیدان پیوست و یاد و نامش را در راه آزادی مردم و وطنش جاودانه کرد.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید