روز اول مهر بود و من دختر قشنگم «کژین» رو راهی مدرسه کردم. هم من و هم کژین خیلی ذوق و شوق داشتیم. دخترم اولین روز مدرسه‌اش بود.
اما «کژین» کوچک من که هنوز طعم خوش مدرسه رفتنش رو نچشیده بود، مجبور شد که بر خاک پدر چنگ بزنه و اینجوری اشک بریزه.
بله. من کمال احمدپور، معروف به سیدکمال، روز ۲۷آبان با گلوله مزدوران خامنه‌ای در مهاباد به کاروان بلند شهیدان کردستان پیوستم و «کژین»‌ رو تنها گذاشتم.
پدر دو فرزند بودم. علاوه بر «کژین»  یه پسر کوچک هم به‌نام «بارزان» داشتم. پدری مهربان بودم و به بچه‌هام، خانواده و دوستا و آشناهام عشق می رزیدم.
من روز ۲۰آبان ۱۳۶۷ در خانواده‌ای آزادی‌خواه تو مهاباد، خیابان «منبع» بدنیا آمدم. جوانی درس خونده بودم و شغلم منبت‌کاری یا همان زیباسازی ساختمان بود. وضع زندگیم هم بد نبود و چرخ‌های زندگی هر جور شده می‌چرخید. اما من وارث خون شهیدانی تو این خانواده بودم و عاشق آزادی.
خانواده ما از همان سالهای اول انقلاب ضدسلطنتی با این حکومت مخالف بودن و دوتا از عموهام در دهه ۶۰ درجنگ با همین حکومت شهید شده بودن.
وقتی هم قیام سراسری شروع شد، من هر شب به تظاهرات می رفتم. روز ۲۷آبان که مهاباد یکسره در قیام بود، من تو صحنه بودم. دم غروب با گلوله سرکوبگرا  زخمی شدم و قبل از آنکه به بیمارستان برسم جانم را فدای وطنم کردم و به عموهای شهیدم پیوستم. رژیم پیکرم رو تحویل خانواده‌ام نمی‌داد. اما خانواده‌ام با شجاعت پیکر منو از بیمارستان خارج کردن و نذاشتن دست قاتلام بیافتم.
آنشب خانواده‌ام مجبور شدن سه بار پیکر منو جابجا بکنن تا دست مزدوران حکومت نیافتم. مردم پشت خانواده‌ام بودن و خیلی کمک کردن. تا اینکه صبح روز ۲۸آبان، مردم شریف مهاباد، طی مراسم باشکوهی پیکر منو در آرامگاه باغ فردوس مهاباد به خاک کردستان سپردند. مردمی که برای تشییع پیکر من آمده بودن شعار می دادن:
کرد، بلوچ آذری – آزادی برابری
دخترم «کژین»  به رسم یادگار در کنار مزارم درختی کاشت تا یاد و خاطره من برای همیشه زنده و سبز بماند.
و در مراسم چلهمم « کژین» در حالیکه شاخه گلی در دست گرفته بود شعار  داد که: 
«کاک کمال قهرمانه شهید کردستانه»
و من با شنیدن صدای دخترم یقین کردم که این راه تا سرنگونی دیکتاتور و فرا رسیدن بهاران آزادی ادامه داره.
کمال احمدپور معروف به سیدکمال، روز اول مهر بود که دختر کوچکش «کژین» رو راهی مدرسه کرد و براش آرزو کرد که شاگرد اول بشه و وقتی بزرگ شد خانم دکتر بشه. اما مزدوران خامنه‌ای به کمال این فرصت رو ندادن که دکتر شدن دخترش رو ببینه و روز ۲۸آبان۱۴۰۱ در جریان تظاهرات مردم مهاباد، با شلیک مستقیم شهیدش کردن.     
🙏لطفا به اشتراک بگذارید