برای هر رژیم دیکتاتوری سه نوع آلترناتیو متصور است: یکی رو به گذشته، یکی از درون حال و دیگری رو به آینده.
تکامل جامعه و تاریخ از ساده به پیچیده، از کهنه به نو، از میرنده به بالنده و در جوهر از جبرهای بنده‌ساز به سوی رهایی سیر می‌کند. از آنجا که هیچگونه قهقرا، بازگشت و عقب گردی در تکامل متصور نیست و هرچه هست نو و حرکتی نوتر است، اصالت با آن پدیده ‌ایست که نو و رو به آینده است. اصالت به این معنی که آن پدیده اصلی و پایدار است، وجودش غیر مشروط به دیگر عناصر و قائم به ذات (متکی به خود) است. پدیده‌های متعلق به گذشته و حال عمرشان به سر آمده، پس در تکامل فرعی و ناپایدارند، وجودشان قائم به غیر و مشروط به چیز دیگری است.
ایده‌آل استعمار این بود که برای رژیم آخوندی آلترناتیوی وجود داشته باشد که در عین دارا بودن از ظاهری نو و رو به آینده، با مقاصد و منافع کلان اقتصادی آنها همسو بوده و راه چپاول را باز بگذارد. فراتر از آن، در کشورهایی مانند ایران دولتی می‌خواهند که در همخوانی با مقاصد جهانی‌سازی سرمایه‌داری، به لحاظ سیاسی متکی به یک نوع به اصطلاح «دموکراسی» که در واقع دیکتاتوری سرمایه‌داری وابسته است، بر سر کار باشد.
 
اما در برابر تحقق این خواست استعمار سه مانع وجود دارد:
اول اینکه تنظیم رابطه‌های استعمار با این کشورها بهره‌کشانه و اسارت بار است، یعنی با جوهر تکامل که رهایی است ضدیت دارد، پس ارتجاعی و ضد تکاملی است. ایران اکنون مرحله انقلاب دموکراتیک را طی می‌کند که در آن همه نیروهایی که ماهیت ضد دیکتاتوری و وابستگی دارند، تحت هدایت پیشتاز انقلابی با آرمان ضد استثماری در جبهه خلق متحد می‌شوند.(۱) در این مرحله، استعمار و وابستگانش با هر شعار و ادعا و نام و نشانی هم که ظاهر شوند در جبهه ضدخلق قرارمی‌گیرند، زیرا بدلیل ماهیت ضدتکاملی‌شان نمی‌توانند با انقلاب همراه شوند.
مانع دوم، شدت سرکوب و جنگی است که رژیم ضدبشری آخوندی به خلق ایران تحمیل کرده است. در چنین شرایطی، مبارزه سخت و عرصه برای بسیاری اشخاص و نیروها که توان انطباق با آن شرایط را ندارند تنگ می‌شود و آنها را یا از میدان بدر می‌کند، یا بالکل نابود می‌کند. زیرا ماندگاری در صحنه چنین جنگی مدارهای عالی‌تری از انطباق فعال و خلاق انقلابی، که محصول تعهد، تشکل، فداکاری و وفاداری به آرمان خلق است را می‌طلبد.
اما سومین و مهم ترین مانع، وجود یک نیروی متشکل و گسترده با ریشه‌های عمیق اجتماعی و بدنه مستحکم حرفه‌ای و فرماندهی مجرب و فداکار است. فقدان چنین نیرویی اصلی‌ترین نقیصه انقلابهای پیشین خلق ما بوده، خلائی که تاکنون توسط ارتجاع و عوامل استعمار پر می‌شده است. اما اینبار مبارزه بی‌امان این نیروی پیشتاز بر روی رود سرخ و جوشان خون شهیدان خلق نه جایی برای رشد و بقای عناصر ارتجاعی، و نه فضایی برای آلترناتیوهای استعماری باقی گذاشته است.
راه حل‌های استعمار
استعمار برای مانع اول راه حلی ندارد. در واقع بدلیل ماهیت واپسگرایش اصلاً قادر به فهم و ارزیابی درست آن نیست. زیرا به محض پذیرش قوانین تکامل اجتماعی و حرکت تاریخ بر مبنای تضاد بین استثمار شونده و استثمار کننده، خود را نفی کرده و تغییر ماهیت می‌دهد.
اما موانع دوم و سوم را خوب می‌فهمد و تلاش می‌کند برای آنها راه حل پیدا کند و آنها را از سر راهش بردارد، یا حداقل با مقاصدش همخوان کند.
راه حل استعمار برای مانع دوم این بود که با یکسری چماق و حلوا، از فشارهای سیاسی و اقتصادی گرفته تا مماشات و امتیازهای سیاسی و منطقه‌ای، رژیم آخوندی را وادار کند به عناصری از جناح مغلوب درونش، که به زعم دولتمردان استعماری «میانه رو» تلقی می‌شدند تن بدهد. تلاش برای تبدیل رفسنجانی به گورباچف ایران، زدن برچسب «دیالوگ انتقادی» بر روی مماشات خائنانه، و تبلیغ «گفتگوی تمدن‌های» بی‌محتوای خاتمی شارلاتان از وجوه این رویکرد استعمار بود. آخرین این برگها هم روحانی شیاد بود که با بلند کردن پلاکارد «دولت اعتدالی» در یک دست و«کلید» حل مسائل اقتصادی در دست دیگر، تمام تلاشش را کرد تا راه ورود سرمایه خارجی به ایران و چپاول نجومی استعمار را باز کند، اما رشد تضادهای بین خلق و ضدخلق و پیشرفت انقلاب دموکراتیک ایران مانع آن شد (۲).
هدف این بود که رژیم آخوندی سرنگون نشود، بلکه از یک رژیم وحشی به یک حکومت تکنوکرات که با اهداف سرمایه‌داری جهانی همخوانی دارد استحاله شود. به عبارت دیگر، سر سیاسی قرون وسطایی رژیم ولایت فقیه را از بدنه سرمایه‌داری آن بردارد و یک سر سرمایه‌داری مقبول روی آن بگذارد تا یکدست شود و موانع کمتری در بهره‌برداری از بازار ایران در چرخه جهانی‌سازی اقتصادی، که نام دیگر همان چپاولی است که پیش از این ذکر شد، داشته باشد.
در برابر این سیاست، مقاومت ایران از روز اول و بر اساس شناختی که از ماهیت رژیم آخوندی داشت اعلام کرد که «افعی هیچگاه کبوتر نمی‌زاید». به همین دلیل، استعمار از هر راهی که برای رسیدن به این هدف رفت سرش محکم به سنگ خورد، و در قیام ۹۶ نقطه پایان ماجرای اصلاح‌طلب-اصولگرا و دجالیت رژیم در دوپایه جلوه دادن خود حتی در کف خیابان‌های ایران به ثبت رسید. این حقیقت بارها توسط سردمداران جناح مغلوب و اصلاح طلبان قلابی آن بیان شده، و در بیانیه‌های موسوی و خاتمی به‌مناسبت سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن امسال نیز به روشنی به آن اعتراف شده است (با اینکه آنها همچنان سرشان را به در و دیوار می‌کوبند تا راهی برای نجات این رژیم از سرنگونی پیدا کنند).
البته باید توجه داشت که اگر قیام سراسری و یک مقاومت سازمانیافته ریشه دار و سازش ناپذیر در ایران نمی‌بود، استعمار به هر ترتیب با ارتجاع به سازش می‌رسید و جای خود را بر سر سفره کلان بازار ایران باز نگه میداشت (۳). امتناع اخیر دولتهای اروپایی از لیست‌گذاری سپاه ولایت فقیه حتی بعد از تصویب تاریخی آن توسط اکثریت قریب به اتفاق پارلمان اروپا، علاوه بر دلایل دیگر به این دلیل که عوامل سپاه اصلی‌ترین طرف حسابهای تجاری استعمار برای چپاول در ایران هستند و برای باز نگهداشتن همین مسیر بود.
رویارویی با مقاومت
وقتی به مانع سوم یعنی کنار زدن مقاومت سراسری مردم ایران می‌رسیم، توجه به این واقعیت ضروری است که دولتهای استعماری بر اساس تجارب طولانی و گسترده در کشورهای متعدد، به‌خوبی و بدون‌ ذره‌ای تردید به ماهیت نیروهای انقلابی آگاه هستند.
با توجه به سابقه عملکرد مقاومت ایران و نیروی محوری آن که طی بیش از 4 دهه گذشته ثابت کرده است که به هیچ گرگ و شغالی باج نمی‌دهد، استعمار دو خط موازی را پیش برد تا مقاومت را یا به تسلیم و تمکین وادارد، یا به سازش و اتحاد با عناصر وابسته به خودش بکشاند، یا نابود و از صحنه حذف کند.
خط اول، حملات و ضربات مستقیم بود که در طی ۴۰ سال گذشته از همه جهات سیاسی، رسانه‌ای-اجتماعی، مالی، پلیسی و حتی نظامی (بمبارانهای گسترده پایگاههای ارتش آزادیبخش در نوار مرزی، و بعد باز گذاشتن راه قتل عام آنها توسط مزدوران عراقی رژیم آخوندی)، بصورت پی در پی و بلاانقطاع جریان داشته است.
 بایکوت کنش و واکنش‌های رسمی و غیر رسمی حکومتی،
 باز کردن میدان شیطان‌سازی ارتجاع حاکم و عوامل و گماشته‌هایش (علاوه بر رسانه‌های وابسته به خودشان) بر علیه مقاومت و رهبر و نیروی محوری آن،
لیست گذاری سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت،
حملات فاشیستی ۱۷ ژوئن به دفاتر مقاومت در فرانسه و چند کشور دیگر اروپایی،
 انتشار انواع اکاذیب و مطالب دروغ در رسانه‌های کشورهای مختلف اروپا و آمریکا،
موضعگیری دفتر امور ایران در وزارت خارجه آمریکا علیه سازمان مجاهدین در بحبوحه قیام جاری،
و لجن پراکنی و دروغ پردازی در مورد پایگاه اجتماعی مجاهدین و آه و فعان از دست آنها که چرا با عوامل ارتجاع و استعمار دمخور نمی‌شوند از زبان تفاله‌های اصلاحاتچی رژیم در یک جلسه جانبی کنفرانس امنیتی مونیخ،
و … با همین هدف صورت گرفت. در مقابل مقاومت با تلاش بی‌وقفه و بسیج تمام عیار در همه عرصه ها برای خنثی کردن این سیاست مشترک ارتجاع و استعمار وارد میدان شد و طی بیش از دو دهه توانست دستاوردهای بسیاری برای انقلاب دموکراتیک مردم ایران کسب کند که همچنان ادامه دارد. (۴)
خط دوم، که بخصوص بعد ازشروع قیام اخیر اوج گرفت، رهبرتراشی و آلترناتیوسازی با استفاده از عناصری که یا بی‌خطر و معلق‌اند، یا دلال و معامله‌گرند (حتی اگر از درون همین رژیم باشند یا به آن وصل باشند)، و یا دربست وابسته و دست نشانده‌اند. بی‌رهبر جلوه دادن قیام حاضر، که توسط رسانه‌های خط‌دار استعماری و ارتجاعی منطقه بطور گسترده تبلیغ شده‌ است و بسیاری از ابن‌الوقت‌های سیاسی هم در دام آن افتادند، برای ایجاد خلاء رهبری و باز کردن فضا برای همینها بود. گویی مردم ایران و فرزندان راستین و وفادار آنها نبوده و نیستند که بیش از صد سال است برای آزادی از ستم شاه و شیخ هر بهایی را که متصور است داده‌اند.
گویی این قیام پیشینه و پیشگامانی نداشته و ندارد که از میدانهای اعدام و تختهای شکنجه عبور کردند تا مشعل مبارزه برای آزادی را روشن نگهدارند و بدست شورشگران امروز بدهند.
گویی این قیام و انقلاب یک شبه از زمین سبز شده و طعمه‌ای برای قاپیدن و ربودن و بلعیدن است. ملاقاتهای رهبران کشورهای عمده سرمایه‌داری با عناصر بی‌خطر یا دنبالچه و ریزشی رژیم آخوندی و جا زدن آنها در میان اپوزیسیون هم برای همین بود.
 تلاش برای انحراف قیام با شعارهای فرعی برای به حاشیه راندن شعار اصلی «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» هم برای همین بود.
عمده کردن مسئله حجاب و توقف روی آن، که یک مسئله روبنایی است نیز برای این بود که قیام منحرف شود تا به زیربنای طبقاتی راه نبرد و قهر انقلابی خلق فوران نکند و آلترناتیو هم‌سنخ خودش را رو نیاورد که خط استعمار را در گل فرو ببرد.
اما پیشرفت سریع و شگرف قیام آتشین خلق در شهرهای میهن، رادیکالیزه شدن شعارهای اصلی آن در نفی هر نوع دیکتاتوری و وابسته‌گرایی، و تأکید بر سرنگونی قهرآمیز رژیم آخوندی با فعالیت‌های گسترده قهرمانان کانون‌های شورشی در ایران از یک طرف، و پایداری مقاومت بر روی مرزبندی ملی و تاریخی «نه شاه، نه شیخ» از طرف دیگر، استعمار را با یک بن‌بست استراتژیک در ایران مواجه کرد. بن‌بستی که همزمان راه بقای ارتجاع هم جبهه با آنرا که به انحراف جنبش از سرنگونی قهر‌آمیز چشم دوخته و دامن میزد را نیز سد کرد.
آخرین شانس
اگر از افراد متفرقه و به لحاظ سیاسی بی‌وزن و بی‌ربطی که بازیچه ارگانهای اطلاعاتی ارتجاع و این و آن  قدرت می‌شوند بگذریم، استعمار در بن‌بست، که سرش در جستجوی سراب مدره و استحاله در رژیم به سنگ خورده، برای پیشبرد خط دوم راهی جز توسل به راه حل مدفون رو به گذشته و نبش قبر جسد پوسیده رژیم سلطنتی نداشت تا با تکان دادن آن در برابر رسانه‌های وابسته‌اش، آنرا بعنوان یک آلترناتیو زنده قالب کند.
هدف این بود که با محوریت آن مرده و جمع کردن افراد متفرقه با نام ولی بی‌ربط و بی‌ریشه و زائده‌ها و تفاله‌های ریزشی رژیم علاوه بر به اصطلاح «جمهوری‌خواهان» قلابی، و در یک کلام هر گروه بدون مرزبندی سیاسی و تاریخی با بورژوازی غالب و مغلوب که دستش می‌رسد،  نقش آلترناتیو واقعی و نیروی سرنگون‌کننده اصلی رژیم و نیروهای اصیل ملی و انقلابی را کمرنگ کند و قیام را از مسیر سرنگونی منحرف کند زیرا نمی‌خواهد رژیمی که برایش آلترناتیو مطلوبی ندارد سرنگون شود. کما اینکه در طول قیام فعلی هیچیک از دولت‌های استعماری قدمی در جهت سرنگونی آن بر نداشته اند، هر چند برای حفظ ظاهر و عوامفریبی محکومیت‌هایی هم صادر می‌کنند و دست به تحریم‌های بی هزینه و سمبلیک هم می‌زنند. راه اندازی مضحکه‌های توئیت سال نو، وکالت به بچه شاه، جلسه جرج‌تاون و جلسه حاشیه‌ای کنفرانس مونیخ نیز در راستای اجرای همین خط بود.
و چنین بود که هلیکوپتر مضحک آلترناتیو وابسته‌گرا به خلبانی یک «زامبی» بعنوان آخرین شانس استعمار برای خروج از بن‌بست استراتژیکی که قیام خلق و پایداری نیروی پیشتازش به آن تحمیل کرده است سرهمبندی وارد صحنه شد.
(ادامه دارد)
===================================================
پانوشت‌ها:
(۱) – شناخت مرحله انقلاب یکی از مبانی تعیین کننده در پیشبرد و پیروزی انقلاب هر خلقی است.
(۲) – این موضوع نیز به مرحله انقلاب خلق ما برمیگردد که در موردش خواهیم گفت.
(۳)-این روندی است که علائم آن به نوعی در ونزوئلا هم مشاهده میشود. در دسامبر 2022، وزارت خزانه داری آمریکا اجازه محدود برای وارد کردن نفت از ونزوئلا را صادر کرد. در همان ماه، کمپانی نفتی آمریکایی «شورون» کنترل یکی از تأسیسات عمده نفتی ونزوئلا را بدست گرفت. این کمپانی در چهار پروژه نفتی در آن کشور فعال است. پیش از آن آمریکا موافقت کرد که 3 میلیارد دلار از دارایی‌های منجمد شده ونزوئلا برای مصارف بشردوستانه آزاد شود. (سایت صدای آمریکا، ۲۰دسامبر ۲۰۲۲).
(۴) – مقاومت ایران در این تلاشها با بالابردن هزینه سیاسی برای دولت‌های استعماری در پیشبرد سیاستشان بر علیه مقاومت ایران و به نفع رژیم آخوندها به این موفقیتهای درخشان در خنثی سازی آن سیاست‌ها دست یافت. کارزار شدید حقوقی در چندین دادگاه در آمریکا و اروپا، و جلب حمایت گسترده در میان سیاستمداران سابق و شخصیتهای مختلف از همه طیف ها دو اهرم تعیین کننده در این کارزار بود. از دستاوردهای بزرگ این جدال گسترده و طولانی، وادار کردن آمریکا و اروپا به خارج کردن مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران از لیستهای تروریستی که به درخواست رژیم ولایت فقیه و در راستای استمالت جویی از آخوندها انجام شده بود، و ملزم کردن آمریکا به تسهیل انتقال سازمانیافته و جمعی مجاهدین به آلبانی از آن جمله بود.    
🙏لطفا به اشتراک بگذارید